رمان پُل نوشتۀ اسماعیل کادارِ، به همت نشر نودا به چاپ رسیده است. در سال ۱۳۷۷، در مرز بین امپراتوری متزلزل بیزانس و سرزمینهای ترکان عثمانی، گروهی عجیب و مرموز از کارگران، علیرغم خطر، جملگی قریبالوقوع، پلی سنگی با سه تاق عظیم میسازند؛ بنایی تاریخی با شکوهی افسانهای و درعینحال تمثیلی کافکاگونه از وحشیگریای که سرزمین مادری نویسنده، یعنی آلبانی، را در مینوردید.
اسماعیل کادار، زادۀ ۲۸ ژانویه ۱۹۳۶، نویسنده، شاعر و روزنامهنگار اهل آلبانی و از شناختهشدهترین نویسندگان این کشور در سطح جهانی است.
او که در زادگاه خود مدام تحت فشار توقیف و سانسور دستگاه سانسور انور خوجه، دیکتاتور آلبانی، بود، در نهایت در سال ۱۹۹۰، به فرانسه پناهنده شد و هر چقدر آثارش را در کشور خودش ممنوع و توقیف کردند، در فرانسه با استقبال گستردهای روبهرو شد.
کادارِ با همان نخستین رمانش «ژنرال ارتش مرده» تحسین منتقدان ادبی را برانگیخت. آوریل شکسته، مکان رؤیاها، جانشین، پروندۀ اچ و کرونیکل در سنگ ازجمله مهمترین آثار اوست.
در رمان پل میخوانیم:
یک روز صبح کارفرمای بزرگ بهطرزی غیر منتظره از آنجا رفت. هیچکس نمیدانست کجا رفته و چرا. مشخص شد که خودش هم هیچ توضیحی به کسی نداده.
ظاهراً روز قبل از آ، او دو دستیارش را با شلاق مخصوصش، که از موی گراز درست شده بود، حسابی کتک زده و همزمان هم انواع و اقسام بد و بیراههای عجیب و غریبی نثارشان کرده بود: سگ کثیف، خبرچین، دروغگو، پست بیارزش. بعد هم شلاقش را زمین انداخته و دیگر هرگز دیده نشده بود.
کار ساخت پل کندتر از همیشه در جریان بود، حتی کندتر و بیحالتر از پرسه زدنهای ناامیدانۀ جلوش، دور و بر کلبۀ کارفرما که روزی چند بار به آنجا سر میزد و چشم و گوشش را روی سوراخ کلید میگذاشت تا شاید صدای آشنایی بشنود.
دستیاران تنبیهشده با آثار باقیمانده از شلاق روی صورتهایشان، هر از گاهی اینجا و آنجا سروکلهشان پیدا میشد. آن یکی که لاغر بود، به شدت از جای تازیانهها عصبی بود و سریع از کوره در میرفت، ولی آن دیگری با آن هیکل درشت و خشنش خیلی هم خوشحال به نظر میرسید و از هر فرصتی استفاده میکرد تا تاولهای سیاه روی بدنش را نمایش بدهد، انگار که این تاولها نشان افتخاری برایش بودند.
در همین حال و در غیاب کارفرمای بزرگ، کار ساختوساز پل روزبهروز کندتر میشد. همه متقاعد شده بودند که او هرگز بازنمیگردد و تنها کار باقیمانده، تصمیمگیری بر سر این موضوع بود که باید پل را خراب کنند یا تنها رهایش کنند و به امواج آب بسپارندش، اما کارفرمای بزرگ برگشت، همانقدر غیر منتظره که رفته بود.
یک گروه از مأموران عالیرتبه هم با او بودند. آنها هنوز نرسیده، به سراغ قسمتهای آسیبدیدۀ پل رفتند و ساعتهای مدیدی آنجا ماندند.
شکافها و سنگهای جابهجا شده را بهدقت بررسی کردند، سرشان را تکان دادند و حرکات نامفهومی از خودشان درآوردند. یکی از آنها در میان بهت و حیرت همه توی آب پرید، ظاهراً به منظور بررسی دقیقتر آسیبی که زیر آب ایجاد شده بود.
روزهای دوم و سوم هم همین اتفاقات عیناً تکرار شد. رهبری این تیم تجسس را یک مرد لاغر و قد بلند و بسیار خمیده بر عهده داشت که به نظر میرسید یکجور گرفتگی شدید در گردنش دارد، چون بهسختی میتوانست سرش را تکان دهد.
پل ترجمۀ آزاده رجایی، در ۱۷۵ صفحۀ رقعی با جلد نرم و قیمت ۳۰ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
[koo_button url=”https://nodapub.com/product/%d9%be%d9%84/” type=”regular” size=”small” icon=”” target=”_self”] خرید کتاب پل [/koo_button]